درباره سریال دل

درباره سریال دل
کدخبر : 1262

باز هم بابک کایدان، باز هم منوچهر هادی و باز هم لشگری از کلیشه‌ها. این را پیش از من، تیتراژ خودِ سریال می‌گوید. نگویید که برای قضاوت زود است.

باز هم بابک کایدان، باز هم منوچهر هادی و باز هم لشگری از کلیشه‌ها. این را پیش از من، تیتراژ خودِ سریال می‌گوید. نگویید که برای قضاوت زود است. 

قسمت اول یک سریال باید بهترین مقدمه برای پیشواز به حساب بیاید(همانطور که به کتاب‌هایی با مقدمه‌های سطحی و بی‌بار و برگ رحم نمی‌کنیم و آن‌ها را می‌بندیم) وگرنه به غیر از امثال من که بخاطر نقد، سریال‌ها را می‌بینیم، باقی مخاطبان چنین اجباری ندارند و  برای دانلود قسمت دوم چاره‌ای جز «ترغیب‌ آنها با میل خویش» نیست. گرچه حرف آخر را همین ابتدا می‌گویم: این مطلب در عین ناامیدی از تار و پودِ «شبکه پخش خانگی» نوشته شده است که این سریال در همین ابتدا، در این احساس نویسنده شریک است.

 

  • کارگردان: منوچهر هادی
  • نویسندگان: بابک کایدان، میثم کایدان
  • تهیه کننده: جواد فرحانی
  •  

 

این سریال با عنوان «دل» توانست جای عنوان «عاشقانه» (سریال دیگری از منوچهر هادی) را بگیرد و به رتبه‌ی اول «عناوین نخ‌نما در اوج بی‌سلیقگی» دست پیدا کند. در این باره نمی‌دانم باید از چه کسانی تشکر کنم. بگذریم.

کلیشه‌های زیادی هستند که بخشی از فرهنگ عمومی یک جامعه را شکل می‌دهند؛ بخشی از آنها خوب و باارزشند و بخشی از آنها هم پوچ و بی‌ارزش. بخش قابل توجهی از نویسندگان ما، هیچ سعی قابل توجهی برای تغییر دادن عرف‌های غلط نمی‌کنند و حتی اغلب چه بدانند و چه نه، مروجِ آنها می‌شوند.

این موضوع نیازی به نیت‌خوانی ندارد. می‌توان از سطحی‌ترین کلیشه‌هایی که غالبِ نویسنده‌ها از آنها به عنوان مواد خام نوشته‌شان استفاده می‌کنند به راحتی متوجه شد؛ مادر شوهرِ عقده‌ای و عصبانی(نسرین مقانلو در نقش توران – مادر آرش)، عروس طفلکی و بیچاره (رستا – ساره بیات)، عاشقِ سینه‌چاک (آرش- حامد بهداد)، مرد زن ذلیل (بیژن امکانیان- اتابک- پدرِ آرش)، عشق مثلثی و… این موضوع در دلِ «تیپ‌سازی» جای می‌گیرد. عمده سریال‌های ما که به مرحله شخصیت پردازی نمی‌رسند حداقلش این است که در تیپ ساختن‌هایشان دنبال جنس بنجُل نروند.

 

یک عاشقانه‌ی لاکچری

به مثلث عشقی فیلم توجه کنید. دو ضلعش را که آرش و رستا تشکیل داده‌اند و می‌ماند ضلع سوم که مهران (مهدی کوشکی) آن را برعهده‌ دارد. این کاراکتر در بخش انتهایی قسمت اول وارد می‌شود و با بدترین دیالوگِ ممکن، حرفش را با رستا آغاز می‌کند

– تو اینجا چیکار می‌کنی؟

– اومدم شینیون کنم، خب اومدم ببینمت دیگه

باقی دیالوگ‌ها نیز نزدیک به فاجعه هستند. تنها ثمره این دیالوگ‌ها این است که متوجه می‌شویم مهران تحصیلات دانشگاهی دارد، مبتلا به اختلال وابستگی است و بسیار شبیه به انگل‌های اجتماعی رفتار می‌کند و از ازدواج امروز رستا نیز بی‌خبر نبوده است. جمجمه روی لباسش، سر تراشیده شده، التماس‌های بچگانه، خودتحقیری‌ها(منو له نکن، من اصلا اشتباه به دنیا اومدم) و تهدید‌های ابلهانه‌اش سر جمع به ما می‌گوید که این آدم مغزِ خر خورده به هیچ عنوان در حدِ آرش نیست؛ پسری خوش‌لباس و باکلاس که تربیت‎یافته‌ی سبک زندگی لاکچری است.

درست است که کسی در عقده‌ای بودن مهران شکی ندارد اما نوشتنِ این همه ویژگی خوب برای آرش (باادب، باحال، باشعور، خوشتیپ، خانواده‌دوست) در کنار پول‌های بسیار زیادی که برای معشوقش خرج می‌کند، یکجور زیاده‌روی به نظر می‌رسد. گمانم این است که این نحوه نوشتن، از یک ناخودآگاه لاکچری پسند نشات می‌گیرد.

 

 

نویسندگان نگاه انتقادی به این مقوله مخرب و منفور ندارند طوریکه حتی در فرم سریال نیز این موضوع کاملا مشهود است. خرج کردن‌های آرش برای رستا از فرش قرمزی از گلبرگ‌ها گرفته تا خانه‌ای لوکس و جشنی هشتصد و چند میلیونی برای عروسی با جزییات بسیار زیاد به نمایش درمی‌آیند.

 

تاکید دوربین در نشان دادن لباسِ مجلسیِ مادر داماد در چند ثانیه ابتدای ورودش و جزیات مرحله به مرحله درست شدنِ غذای پدر توران توسط خدمتکار، خواسته یا ناخواسته بخش جزیی‌تری از همین فرم شده است. در این باره منوچهر هادی نیز به یاری سلیقه کایدان‌ها آمده و این ظاهرفروشی‌ها را در اوج مشکلات اقتصادی مردم، به تصویر می‌کشد. اصلا اگر سریال دل با تشکیل یک مراسم عروسی (درست مثل سریال مانکن) شروع نمی‌شد باید بخاطر چنین «آفتاب از کدوم طرف دراومده‌ای» تعجب می‌کردیم.

 

بابک کایدان بعد از نویسندگی سریال مانکن، این‌بار نیز به نوشتن یک دلدادگی دیگر پرداخته‌ است. درحالیکه هنوز مانکن به سرانجام خوب و قابل توجهی نرسیده و اِشکالات بسیار جدی در کارش دارد، باز عشقی دیگر به قلم او سپرده می‌شود. این پرکاری ناشی از هرچه باشد فکر نمی‌کنم به استعداد و توانایی نویسنده در عاشقانه‌نویسی ارتباطی داشته باشد.

 

حاضرم  با اطمینان بگویم که نویسنده از راهکار عقب جلو کردن‌های روایت، به طور مداوم بهره می‌گیرد تا سطحی بودن کارش به چشم نیاید. امیدوارم نویسندگان از این تکنیک راحت‌طلبانه تنها برای راحتی کارشان در مقدمه و بیان پیش‌داستان‌ها استفاده کرده باشد و منش اصلی روایت‌گری‌شان نباشد.

 

اگر این قسمت از فیلم خطی جلو می‌رفت چیزی برای گفتن نداشت. با عقب‌گَردهای زمانی، مخاطب عام ممکن است کمی جلب شود اما در نهایت درمی‌یابد که اصل ماجرا یعنی چیدمان شخصیت‌های قابل توجه در یک بستر اجتماعی فرهنگی دقیق و عمیق تا چه اندازه کار سختی است که این مدل سریال‌ها حتی در صدقدمی چنین انتظارهایی قرار نمی‌گیرند.

 

وجود حامد بهداد که جاهایی به دیالوگ‌های بی‌مزه کایدان مزه می‌دهد و حضورش به هرحال برای تعداد زیادی کشش و انگیزه برای دیدن سریال ایجاد می‌کند، دلیل اصلی شکستن رکورد در اولین قسمت است. این نظر تجربی ناشی از مشاهده تاثیر بازیگران روی رغبت‌ها و انتخاب‌های بخشی از مردم است؛ چه انتخاب دیدن یک فیلم یا سریال برای وقت‌های تعطیل و چه انتخاب نمایندگان مجلس و ریاست جمهوری.

 

 

حضور سعید راد (خسرو- پدر رستا و آوا) و افسانه‌ی بایگان (ناهید- همسرِ خسرو و مادر واقعی آوا و مادرخوانده رستا) به عنوان سن و سال‌دارهای عرصه بازیگری که تصویر کلیِ خوبی از آنها در ذهن داریم، مزید بر علت این رکوردشکنی هستند. اما یادمان نرود که سریال مانکن با وجود داشتن محمدرضا فروتن و مریلا زارع (که البته بازیگری‌ِ آنها از جایی به بعد تحت‌الشعاعِ شخصیت‌پردازی ضعیف قرار گرفت و به کلیشه و کسالت پیوست)، باز هم یک شکست‌خورده به حساب می‌آید.

 

این سریال در داستان‌گویی، شخصیت‌ها و حتی پیام اصلی خودش ابتر است و هیچ حرف جدی و مهمی برای ما ندارد. بعید نیست که این سریال دل نیز، طبق مشهودات و تجربیات ما از دیدن چنین کپی‌هایی، چیزی متفاوت از مانکن یا دیگر سریال‌های مد شده شبکه تخدیریِ خانگی باشد. جامعه را آب هم ببرد شبکه خانگی ما را خواب خواهد برد.

 

 

آیا این خبر مفید بود؟

ارسال نظر:

‍‍‍
این خبر را از دست ندهید
روی خط رسانه