بهمن عکس رومینا پخش کرد ؟! + فیلم و عکس دیده نشده

بهمن عکس رومینا پخش کرد ؟! + فیلم و عکس دیده نشده
کدخبر : 9747

«پدر داس به دست، به تعبیر خود غیرت را تمام کرده و دیگر ترسی از پلیس نداشت. یک ماه قبل وقتی ‌به دامادش که وکیل دادگستری است تلفن کرد، فهمید که پدر، ولی دم است و قصاص نمی‌شود.»

رومینا دختری که هر روز خبری تازه از پرونده قتلش به گوش می رسد . رومینا 13 ساله در خواب توسط پدرش به قتل رسید . رومینا بخاطر عشق یک پسر بزرگتر از خودش توسط پدرش مجازات شد . رومینا در خواب با داس سر بریده شد . 
 
 
 
 
 

* پایگاه خبری رصداقتصادی صحت این خبر را تایید یا تکذیب نمی کند ..... 

 

 
 
«پدر داس به دست، به تعبیر خود غیرت را تمام کرده و دیگر ترسی از پلیس نداشت. یک ماه قبل وقتی ‌به دامادش که وکیل دادگستری است تلفن کرد، فهمید که پدر، ولی دم است و قصاص نمی‌شود.» دختر‌ها طوفان را به چشم دیده بودند؛ ابر‌های سیاه و سفید را که سر به ‌سر هم داده و آسمان را صدای غرش برداشته بود. باد مثل قاصدی از میان ابر‌ها آمده بود پایین و خاک ‌را بلند کرده بود. درخت‌ها بی‌قرار روز عزا، سر‌ها را به هم نزدیک می‌کردند و دریای شمال، ‌خوابیده زیر پای قبرستان، موج روی موج می‌انداخت.

 

حتما بخوانید : رابطه زوری رومینا با بهمن به بهانه انتشار عکس های +18 + فیلم و عکس

 

 

 

لباس سیاه زنان را همین باد و خاک به هم ‌پیچانده و مویه‌شان را به آسمان برگردانده بود. دختر‌ها غبار آن چاله سیاه را دیده بودند که بلند می‌شود. ‌‌ «خاک قبولش نمی‌کرد.» مرگ، اما راه خودش را می‌رفت، کار خودش را می‌کرد. طوفان چند دقیقه‌‌ای، چون هاتفی بدخبر، با پُر شدن چاله، با تمام‌شدن دفن تن نحیف دختربچه زیر خاک نمدار روستای ‌سفیدسنگان، راهش را کشید و رفت و صدای مادر و خاله‌ها و دخترخاله‌ها در بهشت فاطمیه پیچید.

 

 

 

تا ‌به حال، صدای مویه زنان تُرک را شنیده‌ای که چطور لحظه‌های داغ را با هم قسمت می‌کنند؟ رعنا و ‌ملیحه و منصوره و زهرا و بقیه به رسم زنان ترک، ناخن به صورت کشیدند و صدای حزن، همه جا ‌را برداشت. «چند دقیقه پیش، کدام دختر روستا را خاک کردند؟» رعنا از خودش پرسید. «دختر من ‌بود؟» رومینا اشرفی، دختر رعنا بود. آن عصر عجیب بهار، او را خاک کردند. رومینا «آن روز» ‌خاک بر سر شد. ‌

 

زنان روستای پیر، نشسته در دل بخش لمیر، جایی میان تالش و آستارا، با ٥٩٧ نفر جمعیت، شنبه ‌سوم خرداد ١٣٩٩، آرام به خانه برگشتند و در راه‌های خاکیِ باریکِ لاغر، سکوت در میانه بود. مردم، ‌گروه مغشوش مردم، آنان که «رضا اشرفی»، پدر رومینا گفته بود به دلیل حرف و حدیث‌هایشان، دختر ‌چهارده‌ساله‌اش را کشته، آن روز ساکت سرشان را از شرم پایین انداخته بودند. آن شرم هنوز میان ‌ چشم‌های برخی مردان روستا پیداست و ترس، از میان قرص صورت زنانی که روز‌ها جز برای رفتن ‌سرِ زمین، همراه مردی از خانواده، از خانه بیرون نمی‌آیند.

 

 

جهت مشاهده فیلم و عکس لورفته اینجا کلیک کنید .... 

 

 

زنان روستای سفیدسنگان می‌گویند حالا ‌در روستایشان یک قاتل پیدا شده و از آن روز فکر می‌کنند کشتن آسان است. محبوبه، زن همسایه از ‌روزی که شنیده رومینا را کشته‌اند، جز برای نان خریدن از خانه بیرون نیامده. روز‌ها جلوی آینه می‌‌ایستد و جرأت نگاه کردن ندارد؛ فکر می‌کند سر که بالا کند، مردی دشنه در دست خواهد دید که به ‌قصد مرگ آمده است؛ هراس مردن به دست یک انسان. محبوبه بیست‌وسه ساله، امروز، تازه از مزار ‌دختربچه برگشته و سرِ راه، چند قرص نان گرفته به خانه ببرد. زنان روستا بوی نان می‌دهند؛ آغشته ‌به رنگ اندوه. برای محبوبه هم امروز پنجشنبه غمگینی است و صورت رومینا یک لحظه از جلوی ‌چشم‌هایش دور نمی‌شود.

 

محبوبه، رومینا را چندبار در خانه‌شان دیده بود؛ وقت مشاطه‌گری رعنا، ‌مادرش. مادر رومینا قبل از آنکه شوهرش منع کند، در آرایشگاه روستا کار می‌کرد و بعد، گوشه خانه‌‌اش را کرد جایی برای بند و ابرو. آرایشگاهی کوچک در دل خانه‌ای ناامن. محبوبه هم در همین خانه، ‌قتلگاه پسین دختربچه‌ای که فکر کرده بود باید زودتر شوهر کند و فرار با پسر را به قرار ترجیح داده ‌بود، رومینا را دید؛ با شوقی افزون برای زندگی.

 

آن زندگی حالا از دست رفته است و محبوبه مثل بقیه ‌زنان روستا فکر می‌کند این پایان منصفانه‌ای برای تمام شدن روز‌های یک دختربچه نیست و حق ‌همه زنان است که هر وقت خواستند ازدواج کنند؛ مثل خودش که در پانزده‌سالگی و برای فرار از ‌برادرها، در جای خالی پدر و مادر، با یکی از مردان سفیدسنگان ازدواج کرد و از اردبیل به روستا آمد.

 

‌او از بحث‌ها و اختلاف‌ها درباره «کودک‌همسری» خبر ندارد و نمی‌داند حکم قانون برای ازدواج ‌دختربچه‌ها چیست و چه باید باشد. آن روز که محبوبه شنید رومینا را پدرش در خواب کشته است، ‌برای سر زدن به همان برادر‌ها به اردبیل رفته بود. بازگشت به خاطرات پرخشونت گذشته. محبوبه می‌‌گوید این‌طور مردن حق هیچ زنی نیست و فرار، دلیل مناسبی نیست برای کشتن یک نفر. «حتی ‌اگر فرار با پسری مثل بهمن باشد.»

 

به نظر محبوبه و بیشتر زنان روستای سفیدسنگان، پدر رومینا با ‌کشتن دخترش، به مردم و قانون بی‌احترامی کرده است. «خودش به جای قانون تصمیم گرفته. این ‌یعنی خیانت.» اگر مرد آزاد شود و برگردد، محبوبه او را نگاه خواهد کرد؟ «به هیچ‌وجه. سلام و ‌علیک چقدر بین روستایی‌ها مهم است؟ ما سلام هم دیگر به او نمی‌کنیم.»

 

5ece86c553748

 

محبوبه می‌داند پدر رومینا ‌بر اساس همین قانون، قصاص نمی‌شود و فکر می‌کند امیرمحمد، برادر شش‌ساله‌اش را که وقت ‌قتل، کنار او خوابیده و خون شاهرگ خواهر روی صورتش ریخته بود، نباید به پدر برگرداند. «وقتی ‌دخترش را کشته، پس‌فردا به پسرش رحم می‌کند؟ هرگز.» هرگز با «گ» غلیظی از دهان زن ترک ‌بیرون می‌آید. هرگز یعنی هیچ. رومینا دیگر «هیچ» وقت نان به‌دست به خانه برنمی‌گردد. ‌

 

قبرستان؛ هشتم خرداد

شالیزار‌های شمال در انتهای سبزی‌اند. تالش و روستاهایش را از همان زمان که محل رفت و آمد ‌نیرو‌های متفقین در جنگ جهانی دوم بود، به همین زمین‌ها و باغ‌های پربار می‌شناسند. حتی وقتی ‌سربازان روس، پل تاریخی چندین صدساله لمیر را خراب کردند تا پای رفتن نازی‌ها لنگ شود هم این ‌تکه از زمین شمال غرب ایران، صفای خودش را داشت. هنوز هم دارد؟ امروز نه. امروز، پنجشنبه، ‌هشتم خرداد ١٣٩٩، همه قصه مرگ دختربچه‌ای را شنیده‌اند که پدر عاملش بوده؛ قاتلش بوده و حالا ‌معلق میان خشم و اندوه، در زندان لاکان رشت حبس است.

 

خانه جدید دختر کجاست؟ قبرستان. چه ‌قبرستان زیبایی. خانه آخرت اهالی شهر‌ها و روستا‌های شمال ایران، نشسته بر تپه‌های سبزی است که ‌هر روز صدای پرنده‌های شناس و ناشناس، آسمانش را پر می‌کند؛ خاصه در بهار. بهار امسال، اما ‌چه سایه سنگینی بر روستا انداخت. بر قبرستان هم. آنجا که گوشه‌اش، قبری کنده شده به قامت یک ‌تردبچه که حالا نامش ورد زبان مردم دنیاست. مادر، با چشم‌هایی بی‌سو، تنگ مثل روز‌های خرداد ‌امسال، چادر سپیدی را که دختر قبل از فرارش پوشیده و گفته بود چقدر زیباست، روی قبر انداخته و ‌گل‌های پرپر قرمز رویش را پوشانده است. پرنده‌ای ناشناس از روی شاخه می‌پرد و نسیم، چادر سیاه ‌زنان را می‌تکاند.

 

خاله‌ها همراه رعنا نشسته‌اند و سوزی دردمندانه از میان گلوی نازک‌شان بیرون می‌‌ریزد. عزاداری در سکوت، با حیایی به رسم زنان روستا. دختران‌شان، آیسان، هانیه، فاطمه و مبینا هم ‌نشسته‌اند کنار مزار دخترخاله و آرام اشک می‌ریزند. اندوه از دست‌دادن هم‌بازی بچگی برای آدم‌ها ‌سخت است. این آدم را حالا در چهارده‌سالگی، رگ گردن زده‌اند و آن زیر، در دل خاک تپه‌ای ‌سرسبز خوابانده‌اند.

 

download (2)

 

آیسان اشک‌هایش را با آستین پاک می‌کند؛ فراری کودکانه از زیر بار خشم. ‌رومینا یعنی صیقل داده شده؛ پاک و پاکیزه؛ جلا یافته و صاف. آیسان تا امروز به معنی اسم دخترخاله ‌فکر نکرده بود. او همسن رومیناست و حالا با چیدن شمع‌های کوچک سفید عزا روی خاک و پاشیدن ‌عطر روی آنها، یک‌بار دیگر بازی را آغاز کرده است. آیسان می‌گوید رومینا از بچگی تودار بود و ‌حتی وقتی بعد از آن فرار سه‌روزه، برگشت و به خانه آنان رفت به میهمانی، لب از لب باز نکرد؛ که ‌چرا آن پسر را دوست دارد، چرا رفته و چرا دلش نمی‌خواسته برگردد. فقط این را گفته بود که او ‌دوستم دارد و من را آزاد می‌گذارد. آرزوی آزادی، از چشم‌های مشکی دخترخاله‌های او هم حالا، جایی ‌میان جنگل و قبرستان و دریا پیداست.

 

آنچه به زبان نمی‌آید ریشه‌های محکمی دارد. آیسان چندبار ‌پیام‌های رومینا را دیده بود که برای خودش می‌فرستد؛ پیام‌های کوتاه صوتی در تلگرام. دختربچه‌ها ‌رازهایشان را پیش خودشان نگاه می‌دارند. گفتن از عشق‌های بچگانه سخت است. گوشِ شنیدن هم ‌نیست. دختران روستا، مثل بیشتر هم‌سن و سال‌های غیرشهری‌شان سکوت می‌کنند و بعد برای ‌خیلی‌شان، یک روز این بند ضخیم لاینقطع، از جایی سوراخ برمی‌دارد و فرار. مثل آن دختران ‌سفیدسنگان که از قدیم تا به حال، آن‌قدر بد می‌بینند و سخت می‌گذرانند و دشوار روز می‌گذرانند که با ‌اولین پسر آشنا در کوچه، فرار می‌کنند. دوستان و دخترخاله‌های رومینا می‌گویند مردان آن‌قدر به زنان ‌و دختران‌شان در خانه سخت می‌گیرند که راهی جز فرار برای آن‌ها نیست.

 

یکی از همکلاسی‌های رومینا ‌در کلاس هشتم تنها مدرسه روستا، یک ماه قبل از مردن رومینا با پسری فرار کرده بود. یکی از ‌دختران همسایه و یکی از دختران آشنایی دور هم همین‌طور. اما سرنوشت آنان پس از فرار مثل رومینا ‌نبود. یکی با سری پایین به خانه برگشت و روز‌ها کتک خورد، یکی را دیگر خانواده نپذیرفتند و یکی ‌رفت که رفت.

 

دختران سفیدسنگان را مثل برخی روستا‌های ایران زود شوهر می‌دهند و رویای پوشیدن ‌لباس عروس، از دبستان در سرشان ریشه می‌کند. وهم خوشبخت شدن با مردانی سختگیر. برای رومینا ‌هم قبل از اینکه با بهمن فرار کند، کم خواستگار نیامده بود. «یکی‌شان کارمند آموزش و پرورش بود ‌که چندبار آمد و رفت.

 

مادرش می‌گفت باید حداقل ١٦ سالش بشود. پدرش، ولی موافق ازدواج بود. ‌مدام از پدرم می‌پرسید رومینا را بدهد به او ببرد؟ پدرم می‌گفت نه، هنوز زود است.»، اما بیشتر دوستان ‌رومینا در همان دوازده یا سیزده سالگی شوهر کردند. شیفت دخترانه مدرسه پورحنیفه سال‌هاست که ‌مشتری پر و پا قرصی ندارد. پدر‌ها دختر‌ها را به زور یا دلخواه شوهر می‌دهند.

 

رومینا+اشرفی (2)

 

از تعداد دقیق فرار زنان از خانه در تالش و روستا‌های اطراف اطلاعات دقیق و درستی نیست، اما به گزارش ایرنا سال گذشته سرهنگ فلاح کریمی، رئیس پلیس پیشگیری گیلان گفت که در هشت ماهه سال ٩٧، ١٥٤ فرار از منزل و در هشت ماهه سال ٩٨ هم ١٢٤ فرار که از این تعداد یکصد نفر زن بوده‌اند، در سامانه این پلیس ثبت شده است.

 

ازدواج دختربچه‌ها در گیلان از آمار‌های سازمان ثبت احوال هم پیداست. همین پارسال بود که حسین هاشم‌زاده، معاون امور هویتی ثبت احوال گیلان اعلام کرد، از مجموعه ازدواج‌های ٩ ماه سال ١٣٩٨، ٢٩٥ ازدواج برای دختران زیر ١٥ سال و ٢٩٩ ازدواج برای پسران زیر ١٩ سال ثبت شده است.

 

جان‌احمد آقایی، معاون اجتماعی و پیشگیری از وقوع جرم دادگستری گیلان درباره این آمار گفته است: «همه این ازدواج‌ها درون خانواده‌ها و با توافق‌های خودمانی صورت گرفته است.» او به استاندار پیشنهاد کرده کمیته‌ای با عنوان بررسی کودک‌همسری در استان گیلان تشکیل و موضوع به صورت موردی بررسی شود.

 

یکی از همسایه‌ها را هم، زن بیست‌ساله‌ای که در عصر دلگیر روستا، کنار مادر پیرش با دامنی سفید نشسته و ‌مگس از سر می‌پراند، با شوهر دادن از خانه کم کردند. حالا سه بچه قد و نیم قد دورش را گرفته‌اند و ‌پشت میله‌های حیاط، با واهمه‌ای عمیق از حرف مردم، از همسایگی با خانواده اشرفی می‌گوید.

 

در ‌خانه‌ای چسبیده به قبرستان. رومینا چند متر آن طرف «خانه پدری»، در اتاق یک در دومتر خوابیده و ‌نرگس دلش برای او تنگ است. زن جوان، آزرده‌خاطر از حرف مردم می‌گوید دلش می‌خواهد از این ‌روستا برود و دیگر هرگز برنگردد. نرگس تشنه همنشینی با زنان روستاست و فکر می‌کند همین ‌محدودیت‌هاست که دختران روستا را فراری می‌دهد. «آن‌ها هم که نمی‌روند، توی خودشان از درد و ‌تن‌هایی می‌پوسند.»

 

از وقتی رومینا کشته شده، نرگس که تا سیکل بیشتر نخوانده، فکر می‌کند «این ‌بدبختی» تمامی ندارد. دریا که از پنجره خانه نرگس پیداست برای او منظره‌ای است زشت، شبیه جمع ‌شدن قطره‌های آب بی‌معنی و سبزی جنگل پشت حیاط خانه‌اش، صفایی ندارد. «کاش می‌توانستم ‌بروم شهر و راحت شوم. الان همین‌که شما دارید با من حرف می‌زنید، مطمئنم همسایه‌ها دارند از ‌پنجره ما را می‌پایند. اینجا حرف مردم، زنان را می‌کشد. رومینا را هم همین حرف‌ها کشت.» حرف ‌زنان و بعضی مردان روستا شبیه هم است.

 

WicZ0Xt7vgWv

 

حمید رزمی هم ۲۸‌سال معلمی‌اش را مدیر مدرسه ‌روستای سفیدسنگان بوده. مدرسه شهید پورحنیفه ۷۶ دانش‌آموز دارد؛ ۳۲ دختر و مابقی پسر. او ‌چهره رومینا را خوب به یاد دارد، صورت دوست صمیمی‌اش، «میم» را هم. میم، دانش‌آموز کلاس ‌هشتم، نخستین کسی بود که ماجرای بهمن را از زبان رومینا شنید؛ چند روز بعد خبر به گوش پدر رومینا ‌رسید و فهمید رومینا پسری را دوست دارد. آن شب، شب کتک بود و ناسزا. رضا به رعنا گفت رومینا ‌را می‌زند تا دیگر از این حرف‌ها در مدرسه نزند، تا آبرویشان نرود. تا دختر ساکت بنشیند پشت ‌نیمکت‌های مدرسه. // روزنامه شهروند 

 

 

چرا رومینا اشرفی 14 ساله عاشق بهمن خاوری 30 ساله شد؟! + عکس جدید

رومینا اشرفی دختر 14 ساله تالشی که توسط پدرش به قتل رسید و عاشق پسری شده بود که 16 سال از خودش بزرگتر است پرونده اش از سوی رئیس سازمان نظام روانشناسی و مشاوره کشور مورد تحلیل روان شناختی قرار گرفت.

     
چرا رومینا اشرفی 14 ساله عاشق بهمن خاوری 30 ساله شد؟! + عکس جدید
 
 

 

 مشاور رئیس سازمان نظام روانشناسی و مشاوره کشور با اشاره به قتل رومینا  دختر ۱۴ ساله گیلانی توسط پدرش، به تشریح دلایل روانی وابستگی این نوجوان به پسری که ۱۶ سال از خودش بزرگتر بود، پرداخت.

 

 

 

رومینا اشرف دلباخته مردی بود که 16 سال از خودش بزرگتر است

 امین رفیعی‌پور مشاور رئیس سازمان نظام روانشناسی و مشاوره کشور به تحلیل ابعاد روانی و اجتماعی قتل رومینا دختر ۱۴ ساله تالشی پرداخت و ضمن طرح این پرسش که چرا باید دختر ۱۴ ساله‌ای با پسری حدود ۱۶ سال بزرگتر از خود قصد ازدواج داشته باشد، گفت: اگر به بررسی عوامل این موضوع بازگردیم، متوجه شویم که عواملی در این زمینه نقش داشته‌اند که موجب وابستگی کودک به آن پسر شده‌اند. به نظر این موضوع ناشی از مشکلاتی است که در خانواده وجود داشته است. به طور قطع  خانواده رومینا  حمایت‌گر نبوده‌اند؛ ممکن است پدر او فردی مستبد باشد؛ پدری که فشارهای اقتصادی و همچنین آسیب‌های روانی و اجتماعی داشته است و این‌ها زمینه‌ای بوده تا کودک شبکه حمایت اجتماعی خوبی را از خانواده دریافت نکند.

 

چرا رومینا اشرفی به بهمن خاوری علاقه مند شد؟

وی افزود: این مسائل باعث می‌شود که این کودک به سمت فردی متمایل شود که از خودش بزرگتر است، زیرا رومینا اشرفی قصد داشته فردی را جایگزین پدرش کند، اگر غیر از این بود او می‌توانست با پسری که هم‌سن خود یا چند سال بزرگتر از او است، ازدواج کند. موضوع دیگری که باید در نظر گرفت این است که این کودک در سن بلوغ قرار داشته و هنوز به بلوغ فکری کامل نرسیده بود که یکی از موارد دخیل در بروز این اتفاق، عدم آگاهی از مهارت‌های زندگی در خانواده است.

 

E5IS7EhWhpLi

 

رفیعی‌پور در ادامه با اشاره به قتل رومینا توسط پدرش، بیان کرد: به طور قطع این پدر مشکلات روانی داشته است، اما اینکه چرا این کودک به آن پسر (بهمن) وابسته شده است، باید گفت که او مهارت‌های حل مسئله و تصمیم‌گیری صحیح را نداشته است.

 

مشاور رئیس سازمان نظام روانشناسی و مشاوره کشور، نقش آموزش مهارت‌های زندگی برای کودکان را از بدو تولد ضروری دانست و با اشاره به پسری که رومینا به همراه او فرار کرده است، گفت: پسری که همراه این کودک (بهمن) بوده است نیز باید مورد بررسی قرار گیرد؛ پسری که به دختری که هنوز به بلوغ کامل نرسیده و ۱۶ سال از خودش کوچکتر است وابسته می‌شود، لازم است که از نظر روانی مورد بررسی قرار گیرد.

 

رفیعی‌پور در پاسخ به این سوال که آیا ازدواج‌های دوران قدیم با تفاوت سنی بالا میان دختر و پسر نیز ناشی از اختلالات روانی بوده است، اظهار کرد: در آن دوران نیز اگر بین دختر و پسر تفاوت سنی بالا وجود داشته است ناشی از فقر فرهنگی، آموزشی، اقتصادی و روانی بوده است، در آن زمان نیز این مشکلات وجود داشته است اما به این شکل بروز نیافته است.

 

وی در بخش دیگری از این گفت‌وگو با تاکید بر اینکه قتل‌های ناموسی علاوه بر اختلالات روانی و رفتاری، به دلیل خشم‌هایی رخ می‌دهند که افراد نمی‌توانند آن را کنترل کنند، افزود: پدر این کودک عصبانیت‌های کنترل نشده‌ای داشته است و مدیریت خشم را آموزش ندیده بود و دچار مشکلات روحی و روانی خاصی بوده است؛ البته نباید یک‌جانبه قضاوت کرد. بلکه باید بررسی کرد که این فرد در چه شرایطی قرار داشته است؟ به طور قطع فامیل، خانواده و بافت فرهنگی منطقه در وقوع این قتل فجیع موثر بوده است، زیرا پس از فرار کودک ممکن است گفته شود او، پدر بی‌غیرتی بوده و دخترش فرار کرده است و شاید حتی به دلیل اینکه در برخی مناطق فقر فرهنگی و آموزشی وجود دارد برخی افراد از این پدر قهرمان بسازند، چراکه این موضوع را قدرتی مردانه در نظر می‌گیرند.

 

این روانشناس سلامت افزود: در این حالت، جایگاه مرد به نحوی در نظر گرفته می‌شود که گویی پدر مالک فرزندش است و اگر این پدر بی‌غیرتی را با از دست دادن منبع قدرتی خود هماهنگ کند، با فرار کردن دخترش احساس می‌کند که منبع قدرتی خود را از دست داده است.

 

رفیعی‌پور ادامه داد: به نظر پدر این کودک توان کنترل و مدیریت هیجانات خود را نداشته و این موضوع منجر به رفتار پرخاشگرانه شده و رفتار پرخاشگرانه او نیز غیرطبیعی‌تر از آن است که وجود دارد.

 

پدر تالشی رومینا 14 ساله را سر برید

مشاور رئیس سازمان نظام روانشناسی و مشاوره کشور به زمانی که کودک به همراه پسر دستگیر می‌شوند نیز گریزی زد و گفت: نیاز به قانون حمایت از کودکان و زنان وجود دارد. زمانی که کودک در دادگاه اظهار می‌کند که اگر به خانه بروم پدرم مرا می‌کشد، باید در همان زمان خانواده تحت درمان‌های روانشناختی و مشاوره‌ای قرار می‌گرفتند و تا زمانی که خانواده به آرامش نسبی می‌رسیدند کودک باید در جایی نگهداری می‌شد.

وی در ادامه درباره پشیمانی قاتل بعد از وقوع قتل نیز توضیحاتی ارائه داد و گفت: پشیمانی بعد از وقوع جرم، بستگی به اختلال شخصیتی که فرد با آن دست و پنجه نرم می‌کند، دارد. برخی افراد دچار اختلال شخصیتی هستند که احساس همدلی و گناه نمی‌کنند، لذا لازم است که پدر و آن پسر (بهمن) و همچنین اطرافیان مورد بررسی قرار گیرند. باید بررسی شود که انگیزه چه بوده است و افراد دچار اختلال شخصیتی هستند یا خیر؟

رفیعی‌پور در ادامه درباره وضعیت روحی و روانی برادر رومینا نیز گفت: شکل‌گیری شخصیت افراد از بدو تولد شروع و تا حدود ۱۰ سالگی ادامه پیدا می‌کند. اکنون او دچار PTSD (آسیب پس از سانحه) است و به طور قطع این اتفاق در سلامت روانی آینده برادر این کودک نقش مهمی دارد. به نظر باید خانواده به ویژه برادرِ این کودک تحت درمان‌های روانشناختی قرار گیرند تا از آسیب بیشتر جلوگیری شود.

این روانشناس سلامت در ادامه به نقش آموزش و پرورش در پیشگیری از این نوع اتفاقات اشاره کرد و یادآور شد: آموزش و پرورش به جای این مقدار محفوظات، باید مهارت‌های تصمیم‌گیری، حل مسئله و زندگی را در مدرسه به دانش‌آموزان آموزش دهد. این کودک نمی‌توانسته مسائل خود را حل کند و آموزش‌های لازم را برای حل این موضوع دریافت نکرده است. همچنین خانواده‌ها نیز باید به کودک آموزش‌هایی دهند. کمک گرفتن از روانشناس و مشاور نیز می‌تواند در جلوگیری از این وقایع بسیار کمک‌کننده باشد.

وی در ادامه از رسانه‌ها خواست که به جنبه‌های روانی، خانوادگی، جامعه‌شناسی و حقوقی این مسائل ورود کنند و افزود: قانون حمایت از کودکان باید جدی‌تر گرفته شود / رکنا 

آیا این خبر مفید بود؟

ارسال نظر:

‍‍‍
این خبر را از دست ندهید
روی خط رسانه